نویسنده: فرحناز فروتن و طوبی عزیزی 
عکس‌ها: اندریا دیچنزو برای کاج

«چهل روز پیش از سقوط، جنگ در سنگر داغ بود. ولسوالی‌ها یکی پس از دیگری فرو می‌ریختند و من در لوای میدان وردک فرماندهی می‌کردم که خبر رسید: بسم‌الله خان، من، اکمل امیر و بصیر اندرابی را خانه‌نشین کرده است.» این را حامد سیفی، یکی از فرماندهان برجسته ارتش ملی افغانستان، به یاد می‌آورد؛ ارتشی که امروز فروپاشیده است.

از آن جمع، تنها منیب امیری برکنار نشد؛ چون به گفته سیفی، او همان روزها در میدان نبرد زخمی شد و «بسم‌الله خان دیگر رویش نشد او را هم برکنار کند.»

سیفی مسیر جنگی‌اش را از نوجوانی آغاز کرده بود. «هفده‌ساله بودم، شاگرد مکتب؛ اما ظلم طالبان را در کوچه‌های کاپیسا و بازار گلبهار دیدم. از هیچ‌کس اجازه نگرفتم. سلاح برداشتم و با افتخار زیر قیادت احمدشاه مسعود جنگ را آغاز کردم. پدرم می‌گفت از درس می‌مانی، اما برای من همان جنگ مکتب زندگی شد.» او به یاد دارد که طالبان به خانه‌ها می‌ریختند، مجاهدین سابق را تحقیر می‌کردند و دکانداران را به جرم فروش مواد خوراکی لت‌وکوب می‌کردند. «نام دین و شریعت را ابزار کرده بودند تا مردم را بفریبند.»

«ظلم طالبان باعث شد سلاح بردارم و با افتخار زیر قیادت احمدشاه مسعود جنگ را آغاز کنم.»  دگروال حامد سیفی

سیفی، متولد ۳۱ آگوست ۱۹۸۲ در کاپیسا، خودش را «یک مسلمان آزادی‌خواه» می‌نامد. در بیست سال جمهوریت، از رده‌های پایین ارتش تا مقام دگروالی بالا آمد و در جبهات مختلف علیه طالبان جنگید. او چهار بار زخمی شد؛ آخرین و جدی‌ترین‌بار، شانزدهم جوزای ۱۳۹۹، زمانی که فرمانده کندک اول لوای ششم سرحدی در شمال افغانستان بود. حمله‌ای سنگین، هانوی حامل او و همسنگرانش را به خاک و خون کشید. بیشتر سرنشینان جان باختند، ستون فقرات سیفی شکست و او تا آستانه مرگ رفت. «از دم مرگ زنده برگشتم.» داکترها شش ماه استراحت تجویز کردند، اما دو ماه بعد دوباره به سنگر برگشت.

اما تنها چهل روز مانده به سقوط کابل، سرنوشتش تغییر کرد. وقتی اشرف غنی رئیس جمهور پیشین، بسم‌الله محمدی را به‌عنوان سرپرست وزارت دفاع گماشت، پیشنهاد برکناری سیفی و جمعی دیگر به دفتر ریاست‌جمهوری رسید. «وقتی مکتوب برکناری به دستم رسید، احساس کردم در حقم جفا شد. شانزده سال خدمت در خط مقدم، چهار بار زخمی، چهار بار از دم مرگ برگشتم؛ اما پاداشم منفکی و خانه‌نشینی بود. شانزده سال دشوار، دوری از خانواده، بازی با زندگی. این راه برای هیچ فردی نبود، برای مردمم بود.»

سیفی می‌گوید: بسم‌الله خان، که سال‌ها فرمانده ستاد ارتش و از چهره‌های نزدیک به احمدشاه مسعود بود، در همان زمان نامه‌ای رسمی به رییس‌جمهور فرستاد و بر برکناری جمعی از فرماندهان تأکید کرد. سیفی هنوز می‌پرسد: «چرا باید چهل روز پیش از سقوط، نظامیانِ کهنه‌کار و آموزش‌دیده خانه‌نشین شوند؟»
او ادامه می‌دهد: «کاش به جای من یک فرمانده کارکشته را می‌گذاشتند. اما فردی که تعیین شد، دگروال توپچی عبدالکریم، فرزند نبی‌داد بود. نه تجربه فرماندهی جنگ داشت، نه توان جسمی. دو سال قبل بازنشسته شده بود و از لحاظ صحی هم مشکل داشت.»

به باور سیفی، این برکناری‌ها بیش از آن‌که محاسبه نظامی باشد، نتیجه رقابت‌های شخصی بود: «ما جوان بودیم، ضد طالب و دست‌پاک. بسم‌الله محمدی به ما حسادت داشت. نه تنها ما، بلکه حتی رییس ستاد ارتش، یاسین ضیا را هم کنار زد.» 

کتاب «مردان آزادی»، نوشته‌ی حامد سیفی
«مکتوب برکناری حامد سیفی»، کتاب «مردان آزادی»، نوشته‌ی او، صفحهٔ ۲۹۹

کاج برای دریافت نظرمحمدی تلاش کرد، اما پاسخی از سوی او دریافت نشد. مکتوب برکناری در کتاب «مردان آزادی» نوشته‌ی حامد سیفی، در صفحه‌ی ۲۹۹ به چاپ رسیده است.

ارتشی که سال‌ها در سنگرها دوام آورده بود، تنها چهل روز مانده به سقوط، فرماندهان خط مقدم را خانه‌نشین کرد. تغییرات گسترده اما ــ به نقل از منتقدان ــ بی‌فایده، تنها آشفتگی بیشتر آورد. و آن‌چه پس از آن رخ داد، چهل‌وهشت ساعت پرهرج‌ومرج بود که نه‌تنها ارتش، کل نظام جمهوری را درهم شکست.

چهل‌وهشت ساعت پایانی ارتش و جمهوری

در حصه اول کوهستان، حامد سیفی با جمعی از همسنگرانش نشسته بود. آنها در حال برنامه‌ریزی و مشورت برای یک اقدام تازه بودند که ناگهان از تلویزیون خبر رسید: «کابل سقوط کرد.»

سیفی پس از برکناری به زادگاهش کاپیسا برگشته بود تا دست‌کم تلاش کند جبهه‌ای علیه طالبان بسازد. خودش می‌گوید: «تصمیم گرفتیم نیروها را منسجم کنیم، هرچند خیلی دیر شده بود. می‌خواستیم آخرین تلاش‌ها را انجام دهیم.»

با وجود خبر سقوط کابل، او هنوز باور داشت که دفاعی شکل خواهد گرفت. «یک کلیپ از وزیر دفاع و دیگر چهره‌های نظامی دیدیم که به مردم اطمینان می‌دادند.» اما خیلی زود روشن شد که آن اطمینان‌ها سرابی بیش نبوده است.

سیفی می‌گوید: «کابل نباید بی‌دفاع تسلیم می‌شد. با قوتی که در پایتخت وجود داشت، می‌توانستیم مقاومت کنیم. قطعات خاص، اردو، امنیت ملی، پولیس و قوای هوایی، همه با تجهیزات کامل در کابل بودند. اما هیچ خط دفاعی ساخته نشد.» پرسشی که هنوز هم ذهن بسیاری را مشغول کرده: چرا؟

«با جمعی از فرماندهان، در تاریخی‌ترین صحنه سیاسی و نظامی کشور کنار زده‌شده بودیم.» دگروال حامد سیفی

آن دو روز، پر از هرج‌ومرج بود؛ فروپاشی سریع نظام، تسلیم کابل بدون یک شلیک جدی.

سیفی لحظه‌ای را که خبر دوم رسید به‌خاطر دارد: «رییس‌جمهور، وزیر دفاع و تمام تیم نزدیکش فرار کرده‌اند.» او با مکثی ادامه می‌دهد: «فقط تاثر و تاسف بود؛ خلاف همه‌ی تصورها. باورنکردنی بود که سرقوماندان اعلی فرار کند، آن هم چند روز یا حتی چند ساعت بعد از آن‌که مردم را مطمئن می‌ساختند که از کابل محافظت خواهند کرد.»

نخستین واکنش جمع در آن خانه، در حصه اول کوهستان، به گفته سیفی چنین بود: «فرار غنی و وزیر دفاع مثل این بود که سر یک تسبیح بگسلد؛ رشته پاره شد و مهره‌ها از هم پاشیدند. همه‌چیز فرو ریخت.»

«باورنکردنی بود که سرقومندان اعلی فرار کند، آن هم چند روز یا حتی چند ساعت بعد از آن‌که مردم را مطمئن می‌کردند که از کابل محافظت خواهند کرد.» دگروال حامد سیفی

او می‌گوید: «مردم از رییس‌جمهور و مسوولان یک امید داشتند. فقط بودن‌شان در کابل باعث می‌شد که سوق‌و‌اداره ارتش فرو نپاشد. اما با فرارشان، مورال شکست و مردم را در بی‌پناهی مطلق گذاشتند.» سیفی اضافه می‌کند: «جنگ را سرباز می‌کرد، اما اینها امید مردم بودند.»

اشرف غنی رئیس جمهور پیشین بارها دلیل ترک افغانستان را جلوگیری از خون‌ریزی عنوان کرده است. هوادارانش نیز گفته‌اند که اگر می‌ماند، سرنوشتی شبیه دکتر نجیب‌الله پیدا می‌کرد. اما سیفی، که سال‌ها در ارتش خدمت کرده است، برداشت دیگری دارد: «من هیچ‌وقت غنی را از نزدیک ندیدم، جز یک‌بار در یک جلسه آنلاین. فردی خشک و عصبی بود. به‌عنوان یک سرباز، هیچ انگیزه‌ای از او به‌عنوان فرمانده خود نگرفتم. اگر می‌ماند به مراتب با عزت‌تر از پناه‌بردن به کشور دیگر بود- او به کشور، مردم و سربازانی که خود را سرقوماندان‌شان می‌دانست خیانت کرد.» 

کابل بدون دفاع سقوط کرد؛ به قول منتقدان، جمهوریتی که بر ستون‌های کاغذی ایستاده بود، در دو روز فرو ریخت. سرقوماندان اعلی و رهبران سیاسی میدان را ترک کردند، درست همان لحظه‌ای که مردم و سربازان چشم به حضورشان دوخته بودند. اما برای حامد سیفی و جمعی از فرماندهان جنگی که تنها اندکی پیش خانه‌نشین شده بودند ــ و برای سربازانی که فروپاشی ارتش را با چشم خود دیدند ــ تسلیم سلاح معنایی نداشت. برای آنان، پایان کابل آغاز مسیری تازه بود؛ راهی پرخطر از کوهستان‌های کاپیسا تا دره‌ی پنجشیر و اندراب.

۱۵ آگوست، روز سقوط تمام افغانستان به جز پنجشیر
دگروال خالد امیری در این روز، اندکی پس از ثبت این تصویر، راهی پنجشیر شد.
حامد سیفی و خالد امیری با جمعی از همسنگران‌شان در پنجشیر، آگوست ۲۰۲۱

پنجشیر؛ آخرین سنگر

«در تاریکی شب‌ کاپیسا، قدم‌ به قدم و قریه به‌ قریه، با احتیاط و پنهانی به سوی پنجشیر در حرکت بودیم.»

در شامگاه نخست سقوط، پانزدهم آگوست، سیفی در تاریکی شب به روستای جَلدک کوهستان رسید؛ جایی که از بخشی از همسنگرانش جدا شد. «او می‌گوید: ‹به دوستی که موتر داشت وظیفه دادیم سرک عمومی را از لحاظ استخباراتی بررسی کند. من هرگز به طالبان رحم نکردم و توقع رحم از آنان هم منطقی نبود.»

ساعات نخستین بامداد، در نزدیکی مسجدی در سرک عمومی میان پروان و کاپیسا، دوباره همان دوست با او وصل شد و خبر داد: «طالبان در منطقه‌ی چشمه‌ی گلبهار حضور دارند، اما از گلبهار تا دالان‌سنگ خبری از آنان نیست.» 

سیفی مکثی می‌کند و با یادآوری آن لحظه می‌گوید: «از همان مسیر و از دهنه‌ی دالان‌سنگ وارد پنجشیر شدیم. هیچ‌وقت آن لحظه را فراموش نمی‌کنم.»

«پنجشیر برای ما انتخاب بود، نه ناگزیری.»

سیفی مکث می‌کند؛ نگاهش در خاطره‌ای دور گره می‌خورد: «هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. وقتی وارد پنجشیر شدیم، خورد و کلان با چه پیشانی باز و روحیه‌ای گرم از ما استقبال کردند. آن آغوش پر از امید، هنوز در خاطرم زنده است.»

برای او و همراهانش، پنجشیر یک تصادف نبود: «ما جمعی از فرماندهان کنار زده‌ شده بودیم؛ آن هم در تاریخی‌ترین صحنه سیاسی و نظامی کشور. ما آگاهانه تصمیم گرفتیم پنجشیر را انتخاب کنیم، نه میدان هوایی را. پنجشیر برای ما انتخاب بود، نه ناگزیری. نماد ارزش‌های ما، قهرمان کشور، آمر صاحب مسعود.»

خالد امیری با هم‌رزمانش در دره‌ پنجشیر، آگوست ۲۰۲۱

حامد سیفی در آن روز تنها نبود. شمار زیادی از رهبران برجسته نظامی و جنگی ارتش همراه با ده‌ها عضو برجسته دیگر، خود را در کنار او به پنجشیر رساندند. کاج به لیستی از فرماندهان و سربازانی دست پیدا کرده است که در آن روز با اعضا و پرسنل، به پنجشیر رفتند. بخشی از نام‌ها دراین لیست بنابر خواست خود رهبران و نظامیان نشر نمی‌شود، اما بخش دیگری از این فهرست اینجاست: 

۱. حامد سیفی – ولایت کاپیسا – قوماندان لوای ارتش
۲. اکمل امیر – ولایت کاپیسا – آمر اوپراسیون جیساک
۳. منیب امیری – ولایت پنجشیر – قوماندان لوا
۴. خالد امیری – ولایت پنجشیر – قوماندان قطعه خاص وزارت دفاع
۵. عبدالحمید غیاثی – ولایت پروان – قوماندان کندک ارتش
۶. صمیم – ولایت پنجشیر – قوماندان کندک قوای خاص
۷. مسعود نجرابی – ولایت کاپیسا – قوماندان کندک کماندو
۸. کامران کوهستانی – ولایت کاپیسا – رئیس ارکان لوای ارتش
۹. هارون مبارز – ولایت کابل – قوماندان امنیه پروان
۱۰. نجیب گلبهار – ولایت پروان – رئیس امنیت کاپیسا
۱۱. شاه‌آغا شتاب – ولایت کاپیسا – آمر امنیت جوزجان
۱۲. شامرزا – ولایت پنجشیر – آمر امنیت سرپل
۱۳. مهرالله سنجنی – ولایت کاپیسا – افسر وزارت دفاع
۱۴. عبدالعلیم کوهستانی – ولایت کاپیسا – قوماندان کندک ارتش
۱۵. نسیر احمد کاپیساوال – قوماندان امنیه جبل‌السراج
۱۶. پرویز سیدخیلی – ولایت پروان – قوماندان کندک ارتش
۱۷. وزیرخان شتل – ولایت پنجشیر – قوماندان محافظت تأسیسات وزارت دفاع
۱۸. نبی‌الله خان – ولایت پنجشیر – قوماندان قول اردو
۱۹. زلمی نبرد – ولایت پنجشیر – قوماندان لوای ارتش
۲۰. حسیب‌الله آخندزاره –  ولایت پنجشیر – قوماندان لوای ارتش
۲۱. احمدالله دربندی – ولایت پنجشیر – قوماندان کندک کماندو
۲۲. خان‌آغا دلاور – ولایت پنجشیر – قوماندان کندک کماندو
۲۳. سیف‌الدین عزیزی – ولایت پنجشیر – قوماندان کندک کماندو
۲۴. جمال‌الدین صدیقی – ولایت پنجشیر – قوماندان تولی قوای خاص
۲۵. حسیب‌الله پنجشیری – ولایت پنجشیر – واکنش سریع امنیت ملی
۲۶. امین‌الله – ولایت پنجشیر – افسر قطعات خاص وزارت داخله
۲۷. فهیم – ولایت پنجشیر – افسر ارتش
۲۸. خالد –  ولایت پنجشیر – قوماندان کندک ارتش
۲۹. تور عباس خان – ولایت پنجشیر – معاون لوای خاص ارتش
۳۰. داکتر مبین خیرخواه – ولایت پنجشیر – رئیس تفتیش وزارت داخله
۳۱. ملا رفیع – ولایت پنجشیر – افسر ارتش
۳۲. محمد – ولایت پنجشیر – افسر قطعات خاص وزارت دفاع
۳۳. احمدجان بهار – ولایت پنجشیر – افسر ارتش
۳۴. فضل‌الرحیم – ولایت پنجشیر – افسر ارتش
۳۵. لطیف خان – ولایت پنجشیر – قوماندان لوای ارتش
۳۶. نجیب تخاری – ولایت تخار – آمر امنیت تخار
۳۷. ملک تاتار – ولایت تخار – قوماندان محلی تخار

و پنجشیر، درحالی‌که تمام افغانستان به دست طالبان افتاده بود، کابل در هرج‌ومرج گریز و فروپاشی می‌تپید، بیست‌ویک روز دیگر مقاومت کرد. بیست‌ویک روز جنگ خونین و سنگین. 

پس از بیست‌و‌یک روز، آخرین سنگر رو در روی ارتشیان نظام سابق با طالبان نیز دوام نیاورد. پنجم سپتامبر ۲۰۲۱، طالبان وارد دروازه‌های پنجشیر شدند. همان روز فهیم دشتی، سخنگوی جبهه مقاومت، جان باخت. 

روزهای نبرد و مقاومت؛ پنجشیر، نقطهٔ امید مردم خاص و عام  در دل تاریکی. عکس: شبکه‌های اجتماعی

یک روز بعد، به تاریخ ششم سپتامبر، طالبان سقوط پنجشیر را اعلام کردند.  پرچم سفیدشان  بر فراز دره‌ای برافراشته شد که سال‌ها برای تعدادی «تسخیر ناپذیر» شناخته می‌شد.

پنجشیر، درحالی‌که تمام افغانستان به دست طالبان افتاده بود، بیست‌ویک روز دیگر مقاومت کرد.

با این‌حال، نظامیانی چون حامد سیفی این را سقوط واقعی پنجشیر نمی‌دانند؛ به باور آنان، تنها تاکتیک جنگ تغییر کرد.

امروز پنجشیر زیر پرچم طالبان نفس می‌کشد؛ صحنه‌ای که احمدشاه مسعود، فرمانده نامدار ضد طالب هرگز اجازه نداد اتفاق بیفتد، اما پرسش بزرگ همچنان باز مانده است: چرا نظامی که دو دهه با میلیاردها دلار حمایت ساخته شد، در دو روز فرو ریخت؟

و چگونه پنجشیر با آن‌همه فرمانده جنگی و تاریخ جهاد به زیر پرچم طالب رسید؟